友情链接: 澳门威尼斯人网站 新葡京网址 澳门威尼斯娱乐场 澳门网上威尼斯人 葡京网 澳门威尼斯集团 威尼斯人网上娱乐 百家乐游戏 澳门威尼斯免费开户 澳门线上威尼斯人注册 老虎机怎么玩 澳门威尼斯手机开户 澳门威尼斯人游戏下载 永利棋牌 澳门威尼斯娱乐官网 澳门威尼斯人网站 大发官网 澳门威尼斯娱乐场 澳门金沙官网 银河网站 澳门威尼斯人平台 新葡京注册 澳门威尼斯游戏 澳门威尼斯人免费开户 葡京免费开户 澳门网上威尼斯 澳门威尼斯人手机开户 百家乐公司 威尼斯网上娱乐 澳门在线威尼斯人注册 mg老虎机 澳门威尼斯娱乐场官方网站 威尼斯人网上导航 永利注册 澳门威尼斯娱乐开户 澳门威尼斯人平台 dafa888娱乐场 澳门威尼斯游戏 澳门金沙开户 银河国际官网 狠狠撸大香蕉 大香蕉在线影院 大香蕉伊人 狠狠射大香蕉 超碰大香蕉 大香蕉成人网站

 گزارش تشییع پیکر استاد محمد بهمن‌بیگی 

خبر همانند رعد در کوه‌ها و دشت‌ها، شهرها و کشورها پیچید. محمد بهمن‌بیگی معلم فرزانه ایل، بنیان‌گذار تعلیمات عشایر ایران درگذشت! صبح روز یازده اردیبهشت89 ، روز ناخوش‌آیند و تیره‌ای برای اهل فرهنگ و تعلیم و تربیت بود. حالا پس از چند روز بلاتکلیفی در کفن و دفن پیکر او به چشم شاگردانش خواب نمی‌آمد. فردا صبح باید با معلم یگانه‌ی خود برای آخرین بار وداع کنند و او را به خاک بسپارند. معلمشان بود، پدرشان بود و در یک کلام، پدید‌آورنده‌ی مهمترین فرصت ها، حمایت‌ها و امیدهایی بود که از کودکی در راه پیشرفت به‌دست آورده بودند. اگر به جایی رسیده‌اند که امروز هستند به خاطر قیامی بود که او برای الفبا و سواد آغاز کرده بود.
 
   
 
حالا شانزده اردیبهشت هزار و سیصد و هشتاد و نه شمسی است و بهمن بیگی نود ساله به خاک سپرده می‌شود. حال همه دوستداران او، ناباوری است. مگر می‌شود بهمن‌بیگی بمیرد؟! او که پرتلاش و شورمند، در تمام لحظه‌های زندگی‌اش، زندگی می‌داد چطور می‌تواند زنده نباشد؟! او که همیشه در حال ساختن بود و یک لحظه آرام نداشت چطور می توانست در آغوش خاک آرام بگیرد؟! صبح شد و آمبولانس سفید از بیمارستان دنا به میدان معلم در شیراز رسید. واقعیت بی‌رحم و زمخت، خود را نشان می‌داد. پیکر بی‌جان او با همراهی بیش از یکصد هزار نفر از دوستدارانش، مسیر میدان معلم تا بهشت زهرای عشایر شیراز را پیمود.
 
   
همراهان در میان اشک و افسوس فریاد می‌زدند:«گچ سفید فشنگم، تخته سیاه تفنگم»، و این بهترین هدیه به او در این سفر آخر بود. به هدفش رسیده بود. عشایر به جای تفنگ و فشنگ، گچ و تخته سیاه به دست گرفته بودند. قدرت آن‌ها دیگر زور بازو و گلوله‌های تفنگ نبود، سواد بود و اندیشه. فریاد ها ادامه می‌یافت: «معلم فداکار، روحت شاد»، «عزا عزاست امروز، جامعه‌ی عشایر صاحب‌عزاست امروز». بهمن‌بیگی به آرامگاه همیشگی‌اش نزدیک می ‌شد گرچه پیش از آن، در دل هزاران انسان، آتش افکنده بود، آتش پرشور و نعمت سواد.



             
همه می گریستند. همسرش سر بر تصویر او گذاشته و می‌گریست. بر پیکرش نماز گزاردند و او در تابوتی جای گرفت که بر روی آن گلیم رنگینی از کار دست دختران هنرمند عشایری انداخته‌ شده‌بود و این چنین بود که مردی از تبار پاک‌نهادان و خردمندان، دلسوختگان و خدمتگزاران بی‌مزد و منّت این مرز و بوم، از پس نود سال زندگی پربار و پرارزش، چهره در خاک کشید اما نهال مکتب خالص و بی‌پیرایه‌اش به سان درختی تناور، روز‌به‌روز پربارتر می‌شود. یادش گرامی. 
 

سایت رسمی زنده یاد محمد بهمن بیگی
(بنیانگذار تعلیمات عشایری ایران)

کلیه حقوق معنوی و محتوای این سایت محفوظ بوده و استفاده از مطالب و تصاویر آن، با ذکر منبع بلامانع است.

© 2 0 1 5   .   A L L   R I G H T S   R E S E R V E D

زیر نظر شورای موسس و برنامه ریزی

مسئول اجرایی سایت: پوریا بردبار منش

گرافیک دیزاین: غزال پریزاد

اجرای وب سایت: فربد توکلی

برای غنی کردن محتوای سایت به کمک شما نیاز داریم. لطفا تصاویر و مطالب خود را به رسانه‌های اجتماعی وابسته به این سایت بفرستید و یا به نشانی الکترونیک info@bahmanbeigi.ir ارسال کنید.

Instagram Facebook LinkedIn Twitter

These advantages are rolex replica not only in replica watches uk winter, no matter what season, the steel strap rolex replica uk has these strengths. But this is relative to replica rolex the leather strap, the steel strap will fade.