شمس و مولانای ما
«تقدیم به جهانگیرشهبازی که هم اکنون در بستر بیماری است»
علی شجاعی
دانشآموخته دبیرستان عشایری شیراز
17/05/94
محمد بهمنبیگی اسطوره تعلیمات عشایر ایران، ناممکن ها را ممکن ساخت و به تعبیر روزنامه هرالدترایبیون، کوهها را جنباند . بهمن بیگی با سرپنجه تدبیر و تلاش، بیش از 10 هزار معلم عشایری تربیت نمود و راهی دورترین و محرومترین مناطق کشور که عموماً سکونتگاههای اقوام مختلف ایرانی بود ساخت و با تلاش این آموزگاران و نظارت مجدانه راهنمایان تعلیماتی ،سواد، دانش، بهداشت و تعلیم و تربیت را در میان فرزندان ایلات تعمیم و تعمیق بخشید.
از میان این فرزندان خانه به دوش هزاران نفر را راهی دانشگاه ها نمود و هم اکنون دستپروردگاران بهمنبیگی هر کدام، هر جا که هستند، در خدمت رسانی به جامعه ،گوی سبقت را از هم قطاران خود ربودهاند!
به لطف خدا و همت بهمنبیگی و یاران و آموزگارانش عشایر ایران از قافله تمدن و تجدد عقب نماند.
شاید اگر بهمنبیگی و یارانش دست به چنین اقدامی نمی زدند، هنوز، در ایران، جمعیت زیادی در شریط بَد و نامناسب با سختیها و مرارت های فراوان به صورت کوچنشینی ادامه حیات میدادند. آن قِسم از جامعة عشایری که بواسطه خدمات بهمنبیگی اسکان یافتهاند، شرایط نسبتاً مطلوبی دارند. همه اینها به واسطه چارهاندیشیها و پیمودن راهی سخت و طاقت فرسا و البته با برنامه و آیندهنگری آن اَبَرمرد و همکاران و یارانش بوده است.
در این مسیر پرفراز و فرود یکی از صدیقترین، وفادارترین و کوشا ترین یاران محمد بهمنبیگی، جهانگیر شهبازی بوده و هست.
شهبازی مردی فاضل و ادیب و مربی گرانمایه و گرانقدری است. ایشان در سال های دور مدرک لیسانس خود را از دانشسرای عالی تهران اخذ نمود و یکی از شاگردان مُبرّز جلالآلاحمد به شمار می رود.
ایشان خود را رهرو پاکباخته راه و رسم و روش بنیان گذار تعلیمات عشایر می داند که جوانی، سرزندگی، توانایی، استعداد، لیاقت، کاردانی، استواری وپاکدستی خود را نثار راهی نمود که بهمن بیگی آغازگر آن بود.
عشق خدمت به محرومان، همه جا و همه وقت شهبازی را پا در رکاب بهمن بیگی نگاه داشت. به عنوان معاون آموزشی تعلیمات عشایرایران، از کرمان و سیستانبلوچستان تا فارس و کهکیلویه و بویراحمد و از ایلام تا کردستان و آذربایجان را زیر نگین داشت. به تصدیق مدیر کل آموزش عشایر عنان اکثر اردوهای آموزشی در دستان پُر توان او بود.
شهبازی مدارس را بازدید می نمود. دانشآموزان را میآزمود و با خط و ربطی منحصر به فرد گزارشاتی فصیح و شوق انگیز می نگاشت .گزارشاتی که به هر بی جانی، جان میداد و هر سنگدلی را به رحم و مرّوت و شفقت وا می داشت و خواب را از هر خفتهای میربود.
گزارش شهبازی از مدارس عشایری دامنههای کوه های اورامانات کردستان یکی از آنها است. آنجا که می نویسد:
" قطعی است که روزی از عظمت دریای بیکران نفت ، این طلای سیاه و شعله های سرکش آن کاسته می شود و غرور و نخوت قلههای پُر برف زاگراس فروکش می کند و پایمردی سربازان و مرزداران جانباز وطن به صورت بازیچه در می آید! اما به خدا قسم اگر سرکشی این شعله ها را پایانی و دریای بی کران نفت را کرانی و چهره پر برف این قله های رفیع را گاهی سیاهی نا زیبا می کند و پایمردی جوانان پاسدار وطن را نسیم صلحی نقصان می بخشد. بدون شک منبع فیاض و چشمه زاینده علم و دانش جوانان ما را پایانی و شعلههای قلب آنها را انتهایی نیست! بر چهره جوانان عزیز ما کوچکترین نشانه و لکه ننک کاهلی دیده نمی شود و از میزان پیکار و جدال آنها با عفریت جهل و نادانی کاسته نمی گردد."
به راستی چه عمیق اندیشیده، صحیح گفته و درست نوشته و چه خوب پیشبینی و آیندهنگری داشته است!
به حق و به درستی بنیانگذار تعلیمات عشایر، او را، مربّی کم نظیر آموزش عشایر نامیده است.
بهمن بیگی می گوید: من در کار کوچک خودم بیش از هر کس مدیون سعدی و بیش از هر کتاب مدیون بوستان سعدی هستم. این مرد و این کتاب بوده اند که مرا با دردها و دردمندان آشنا ساخته اند.
دانش آموختگان دانشسرا و دبیرستان عشایری به خاطر دارند که علی رغم متداول نبودن تدریس کتب غیر درسی ، در این دو موسسه آموزشی ،گلستان و بوستان سعدی تدریس می شد و چیرگی و زبردستی شهبازی در تدریس گلستان و بوستان سعدی ،مثال زدنی و زبانزد بود.
شهبازی اشعار، امثال و حکایات سعدی را به زیبایی می خواند، به درستی و دقت و باورمندانه معنی می نمود و هدفمند از بوستان و گلستان مدد می جست تا ما دردمندان را بادردها آشنا سازد . به همان منبعی چنگ می آویخت که مرادش از آن الهام می گرفت. " سعدی سخن می گوید " از برنامه گلگشت شو های پنجشنبه شب ها بود که توسط کارگردان تئاتردبیرستان ، به نمایش در می آمد.
22تیر ماه 2536 بهمن بیگی با سوالاتی سخت از سوی بسیاری از خیرخواهان، دوستان و کسانی که علاقه عمیق به آموزش عشایر داشتهاند مواجه میشود. آنها میپرسند، اگر واقعهای رخ داد، تعلیمات عشایر را چه کسی پس از تو خواهد چرخاند؟و عیب می گیرند که تو جانشین نمی پروری و ایراد می گیرند که برنامه ای که قائم به ذات است نمیتواند پایدار بماند!
پاسخ بهمن بیگی این بوده است:
من نمی دانم چگونه این عزیزان را متقاعد کنم گناهی ندارم و آرزومندم که در صورت بروز واقعه ای برنامه هایم متوقف نشود.
بدون اینکه احدی را بستایم یا نکوهش کنم می نویسم که جانشین من باید حتماً از افراد عشایر باشد. و به هیچ وجه غیر عشیرهای نمی تواند از عهده این کار برآید.
باید سواد و دانش کافی برای انجام این برنامه داشته باشد. باید سابقه کارش نشان دهد از عهده این برنامه بر میآید. کسی که این مشخصات را داشته باشد جهانگیر شهبازی است.
این سوالات و جواب آن مکتوب و مفصل است و برای رعایت کوتاهی کلام به همین بسنده شده است.
شهبازی تا مجال و فرصتی بود خالصانه و عاشقانه در خدمات آموزشی به فرزندان ایلات و عشایر فروگزار نشد.زمانی هم که با تنگ نظری و کوتاه بینی خودخواهانه عدّهای روبرو گشت، بدون هیچ ادّعایی، بزرگوارانه و بزرگ منشانه خود را باز نشسته نمود ، در حالی که لحظهای دغدغه آموزش و تعلیم و تربیت او را رها ننمود.
با تکیه بر خدماتی ارزشمند و خالصانه و تاثیرگزارکه خود سهمی در آن داشت استوار و پایدار ماند.
او با احترامی از سَر صدق و صفا و از اعماق وجود از بهمن بیگی نام میبرد. در گفتگو با ایشان سریع بحث را به خدمات آموزشی بهمن بیگی و به یتیم نوازیهای و اشکهای مملو از درد بهمن بیگی در مواجه با تهیدستان و محرومین سوق می دهد. او خود را با آنهمه سواد، دانش، فضل و با آنهمه تلاش و کوشش که در طول عمر پر برکتش داشته، نمی بیند و علاقهای به صحبت پیرامونزحمات و تلاش های خود نشان نمی دهد، امّا صدچندان به صحبت پیرامون بهمنبیگی و خدماتش اشتیاق نشان می دهد.
در هر محفل و مجلسی چه در خلوت و چه در جلوت با کلامی صحیح و زبانی فصیح از خدمات بهمن بیگی دفاع می نماید. آنقدر با احترام و فروتنی از بهمن بیگی یاد میکند که هر شنوندهای را به تعجب وامیدارد!
شیفتگی این دو به یکدیگر داستان شمس و مولانا را تداعی می نماید.
شمس عشایر، پنج بهار است که از این جهان رخت بر بسته و مولانایش هم اکنون در کهنسالی در بستر بیماری بسر می برد. با آرزوی سلامتی برای این بزرگ مرد عشایر این مقاله ناچیز را تقدیم وجود ذیجودش می دارم.
|